خسته شدم
فعلا شرایطش نیس تا وام مون جور نشه
خودمم مقصرم رضایت دادم به زندگی باهاشون
باباش میگه ما یه شب خونه نبودیم شما سرشب رفتین بخابین وگرنه هرشب تا۲ بیداره شوهرمو میگه خودم اصلا بعضی شب ها واقعا نمتونم باهاش همراه باشم میام تو اتاق میخابم دلم گرفت از حرفش یعنی با من حوصلش نمیکشه!!
دلم مخاد از وابستگیش کم بشه زود مستقل شیم