من با جاری و مادرشوهر تو یه ساختمونم خواهرشوهرمم به تازگی اومده نزدیک ما دوتا دختر داره ،جاریمم یه پسر داره، تقریبا با دخترمن همسنن، هرروز خدا میان اینجا تو حیاط به بازی کردن ازصبح خودشون میان بعدازظهرا هم با ماماناشون، دختر من میخواد بره کلاس دوم براش کتاب کار گرفتم گفتم سمت صبح روزی دوسه صفحه کارکن ازخونه هم بیرون نرو گرمه مریض میشی عصر برو، اما باز تاصدای بچه هارو میشنوه انگار بار اوله که میبینشون همچین پر میزنه که بره تو حیاط بخدا دیوانم کرده
امروزم داشتم باهاش کارمیکردم تاصدای بچه هارو شنید باز دیگه انگار منو ن میدید نه صدامو میفهمید همه ی سوالارو اشتباه جواب میدادو هی میگفت زوذباش دیگه بدو دیگه اصلا پرخاشگرم شده
منم بدجوری زدمش خودم الان عذاب وجدان دارم
بابا کلاس دومیه ولش کن بچگی کنه یعنی چی اخه از الان بچه رو میبندین به کلاس و کتاب کار
حالا زمان کنکور انقدر کتاب کار می‌ریزه سرش و میشینه تو خونه نترس
چیکارش داری بچه رو
همین ۳ ماه تابستونم میتونه بازی کنه مینشونیش تو خونه
مگه ما بچه نبودیم تو گرما بازی نمیکردیم
حق داره صدای بچه هارو میشنوه چطور دلش نخواد
حالا من آرزوم بود بچم همبازی میداشت
بزار بچه بره بازی کنه بزار تا بچست از بچگی لذت ببره
غروب ها و اینا باهاش کار کن
یعنی نه ماه درس کافی نیس ک تابستونو هم‌میگیریش ب درس
این‌کارا فقط از درس زده ش میکنه
میتونی بجای صبحا وقتایی رو واسه تمرین درس باهاش انتخاب کنی ک‌اونا نیستن اصلا
عزیزم میدونم توهم خسته میشی کنترلتو از دست میدی
اما بچگی خودت به یاد بیار چه ذوقی میکردیم با بچه ها تو کوچه بازی میکردیم تمام زندگی بچه ها بازی کردن با دوستاشونه
براش کادو بگیر گناه داره با کتک زدن اعتماد به نفس بچه داغون میشه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
24 ثانیه پیش
24 ثانیه پیش
24 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
