2777
2789
عنوان

دغدغه های ذهنی با خانواده شوهرم

111 بازدید | 2 پست

سلام. من از اول نامزدیم از کله طایفه شوهرم حرف‌خوردم و تیکه شنیدم و مزاحمت دیدم . الان ۹ ماهی میشه همشون خیلی خوش‌برخورد شدن مهربون شدن حرفی نمیزنن رعایت میکنن. و این داره منو مثل‌خوره میخوره. که مگه میشه یهویی ادما انقدر عوض بشن و مطمئنا یه چیزی توی ذهنشون هست که اینجوری شدن و دارن یه رفتاری میکنن زیرآبی. چون ازچشماشون محبت بیرون‌نمیاد و مارمولک مانند نگاهم میکنن. چون رفتاراشون به ظاهر خوب شده شوهرم هم خیلی باهاشون مهربون شده. خیلی به هم نزدیک شدن. جوری که قبلا نبودن و همسرم کمی ازمن دور شده و حس بدی بهم میده همش فکرمیکنم مثل ادمی هستم که دارم کم کم از بازی بیرون رونده میشم. و اینم بگم اصلا رفتار و محبت خودم کم نشده و تغییر نکردم. همش نگرانم. فکرمیکنم یواشکی ظهرا که‌نمیاد خونه میره پیش اونا. خیلی طرفشونو‌میگیره خیلی از خوبیاشون‌میگه. جدیدا هم که میخواد توی حساب کتاباش دخالتشون بده درحالی که میگفت نباید اونا از پولاش باخبر بشن. واقعا حالم بده و فکرم مشغوله. و پر شدم از احساسات بد و تلخ

خدایا ما را از دست شوهر و قومش نجات بده خسته شدیم 🤕

بخدا انقد توی این ۴ سال زندگی اذیتم کردن و حرصم دادن. همش فکرمیکنم که یا شوهرم دعاخور شده یا اینکه یه نقظه بزرگی پشت این رفتارا هست. اصلا نمیتونم اعتماد کنم و بگم اره این عفریته ها که جووونی منو‌خراب‌کردن حالا مهربونن

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792