من دیشب اجازه گرفتم با دوستام برم بریم بعد چهارماه ازوقتی زایمان کردم نرفتم گفت باشه الان داشتم آماده میشدم بچه بردم پیش مامانم میگه نمیخاد بری به دوستات بگو بیان اینجا منم دارم میرم بیرون آدم شکاکی نبود گفتم هیچکس نمیاد خونه من دارم میرم گفت غلط کردی خلاصه بعده کلی دعوا اعصاب خرابی منم داشتم موهام سشوار میکردم که هرچی جلو میز بود بهم ریختم گرفتم خوابیدم اومده میگه برو دلم میخواد دهنش جر بدم رید رو اعصاب روانم تازه پرو پرو اومده میگه برو اعصابم داغونه بچها چیکار کنم دلم میخواد یه زهرماری کوفت کنم راحتشم از دستش