اولیش اینه خواب دیدم یه قبر چندین ساله اس بابام داره تعریف میکنه از تواین قبر چن نفر گنج دراوردن منم به همسرم میگفتم بیا بکنیم ببینیم چیزی مونده اون گفت نه ولی من شروع کردم بادست کندن وبعد یکی دومشت خاک برداشتن رسیدیم به قبر داخل قبر یه سرشیرگاز مانند طلایی وجودداشت بابام بهم گفت بکنش منم کندم و بعد به همسرم گفتم بیا میت رو ببینیم گفت نه من نگاه نمیکنم میخوای خودت ببین منم کفن رو زدم کنار بایه زن زنده که داشت باهام حرف میزد روبه رو شدم درصورتیکه من انتظارداشتم اسکلت ببینم وتوخواب کمی ترسیدم