سلام
من حدودا 12یا13سالم بود ک دست خانوادم خیلی تنگ بود هرچی داشتیمو نداشتیمو داده بودیم ی زمین خریده بودیم صاحب خونه جوابمو کرده بود
ک یهویی ی سرایداری پیداشد برامون ی زیر زمین پنجاه متری
باید توی این خونه از ی پیر زن ک طبقه ی بالامون بود مراقبت کنیم
شب اول ک فهمیدم من باید برم پیشش بخوابم از ترس دوساعت گریه کردم بالاخره مادرم راضیم کرد(مث سگ از اجنه و جن میترسیدم خوب بچه بودم) برم خونش خیلی بزرگ بود تازه توی این خونه شنیده بودم دو نفر فوت شدن(مرگ طبیعی) هرشب عکس شوهر این خانومه