همسرم با برادر سر یه چیز بی ارزش قهر کرده بودن که البته مقصر جاریم بود موش دووند دیگه ۵ سال قهر حتی سلام نمیدن به هم 😐به منم که اصلا محل نمیدن چون جاریم گفته بود به همسرم دیگه خونه ما نیا و فلان
بعد مادر شوهرم چند روز پیش رفتیم خونشون شام برادر شوهرم پایین خونه مادر شوهرم زندگی میکنه رفت به برادر شوهرم و جاریم گفت بیان بالا اشتی کنن نیومدن قشنگ صدا برادر شوهرم اومد که برگشت گفت برو گمشو بابا به مادر شوهرم 😑بعد گفت حمید گوه خورده پدر شوهرم بالا بود پیش ما اول به من نگاه کرد من خودمو زدم به کری شوهرمم با بچه خودشو سر گرم کرد حمید همسر من مثلا بهش گفت گوه خورد😐😐😐😐بعد مادر شوهرم اومد بالا گفت رفتم پمپ روشن کنم