میدونم خیلی سخته
خواهر من یه سال و نیم رفت ولی
اصلا یهو روزای خودم یادم افتاد
ببین خیلی امیدوار باش شوهرت با پای خودش رفته
من مجبور شدم زنگ بزنم به بیمارستان
بعد که ناهار اومد خونه به زور از بیمارستان اومدن بردنش
مردم اون روز من مردم و هیچوقت دیگه اون ادم قبلی نشدم
وقتی التماس کرد که نزار ببرنم ولی من خودم زنک زده بودم اون روز تموم شدم
خدارو هزار مرتبه شکر با پای خودش رفت الهی که چند وقت بعد سالم برمیگرده پاک پاک