هیچ وقت عالی نبودم تو هیچ چیزی کاملا معمولی
ولی خانواده به شدت ایده ال گرا همیشه بهم سرکوفت میزدن مسخره ام میکردن چه پدر چه مادر چه برادرام
دختر بدی نبودم هیچ وقت از هیچ خط قرمزی عبور نکردم اروم ساکت مظلوم شایدم اینقدر تو سری خورده بودم که حتی اعتماد به نفس اینکارا هم نداشتم، مثلا مامانم خیلی به خوشگلیش میندازه میگه تو به من نرفتی من جوون بودم کلی خواستگار داشتم تو شبیه عمه هاتی یکی از عمه هام بخ قول مامانم ترشیده اس
یاهی از ایراد میگیره بااینکه دانشگاه دولتی رفتم پرستاری خوندم هیچ هزینه ای برام نکردن ولی کسایی دیگه میزنه توسرم .. با خودم گفتم عیب نداره میرم دانشگاه درست میشه شاید خانواده ام فقط اینطورن اونجاهم دوتا ادم اومدن سمتم ولی فقط غرورمو شخصیتمو له کردن بااینکه من هیچ بدی نکرده بودم بهشون خیلی راحت کنارم گذاشتتن که تو خیلی خوبی ولی ما به دردهم نمیخوریم درواقع فقط دنبال سواستفاده بودن شاید منو یه ادم احمقو ساده میدیدن که میشه سو استفاده کرد من اونو رو به چشم گزینه ازدواج ....خیلی قلبم شکست اخه همونا با دوست دختر جدیدشون اینطوری نبودن انگاری فقط منو واسه یه چیز دیگ میخواستن که خدارو شکر منم عقلم کارکرد گفتم نه..
هیچکس دوستم نداره حس یه موجود اضافه دارم تو این دنیا
نه امیدی به اینده دارم نه چیزی خوشحالم میکنه یه ادم افسرده شدم دوست دارم بمیرم
فقط خودکشی جراتشو ندارم ولی میدونم روزی که بمیرم خوشحال ترین ادم روی زمینم چون خیلی قلبم شکسته شده خیلی خیلی
خیلی باهمه خوب بودم ولی اونا نه من اولویت هیچکس نبودم هیچ وقت
حتی اینا رو گفتم که فقط خالی شم