قضیه برا 5 6 سال پیشه، فامیل دور بود، ما دو سال با هم بودیم سر یه قضایایی من رابطه رو تموم کردم که حق هم با من بود.هر بار پیام میداد که من دوست دارم هر بارم هزار تا قسم و قران من تا اخر عمرم منتظرت میمونمو ازدواج نمیکنم من احمقم باور کردم گفتم باشه فعلا سنم کمه تا بعد. تو اون مدت حتی به یه پسر دیگم نگاهم نمیکردم. بعد یه سال ازدواج کرد.بعد نامزدیش هم پیام میداد من هنوز دوست دارم منم گفتم دیگه داری ازدواج میکنی هیچوقت بهم پیام نده. بعد 3 سال هر بار که میبینمش بهم زل میزنه، همیشه احساس میکنم بهم خیانت کرده نمیتونم ببخشمش چیکار کنم بهش فکر نکنم؟؟ اینم بگم دوسش ندارم ولی حرفاش از یادم نمیره.
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
منم مشابهشو برام پیش اومده،میبینمش دوس دارم تف کنم تو صورتش هرچند خداروشکر میکنم باهاش ازدواج نکردم ...
من کلا سعی کردم عادی باشم حتی رفتم تو عقدش انگار نه انگار به رو خودم نیاوردم. الانم هیچ حسی بهش ندارم ولی نگاه های اون همش باعث میشه به گذشته فکر کنم نمیخام گناه کنم چون زن داره