اون آدم آقاست
باباش دوتا زن داشته از زن دوم بوده وفقط ی خواهر داشته از طرف مادری.برادر از زن دیگه داره.تو ی شهر نسبتا کوچیک آدمای سرشناسی هستن وهمه میشناسنشون ب ۲۰ سالگی ک میرسه باباش میگه باید ازدواج کنی ب انتخاب باباش با ی خانوم از خانواده خیلی مذهبی ازدواج میکنه و زندگیشو شروع میکنه خانومش تو حوزه درس خونده میگذره خانومش باردار میشه ی پسر ب دنیا میاره ولی خانومش انقد کم توجهی میکنه بهش وکلا همیشه مشغول کارش بوده حتی ب شوهرش میگفته از اینکه بهم دست میزنی بدم میاد بعد ی بحث بینشون پیش میاد وخانومه قهر میکنه میره خونه باباش مرده صبر میکنه وبزرگارو میفرسته برا وساطت ولی خانومه نمیاد میره شکایت میکنه عدم تمکین میگیره وانگار دادگاه ب آقا اجازه میده ک زن دوم بگیره ولی پدرزنش میگه تو عرضه اینکارو نداری