تاپیک زدم عزیزم
سرداییم که میدونه باهم خوب نیستیم و پیش من شروع کرده به تعریف ازش من گفتم واسه من که غلطی نکرده شروع کرد به حرف زدن و توپیدن بهم
انتظار نداشتم اینجوری دفاع داییمو بکنه
امروز صبحم که باز دوباره خودش شروع کرد تو مقصری تو فلانی چند تا حرفم از خودش درآورد منم لجم گرفت حرفش زدم
قبلش بهش گفتم من باردارم ول کن گفت به من چه تو بارداری
یادم میاد سر بارداریش براش چکارا کردم اشکم میریزه