دیشب رفتیم خونه مادرشوهرم.. البته بگم چند روزی مشغول اسباب کشی بودیم به شدت خسته بودم ولی چون میدونم شوهرم تو رفت و امد با مامانش اینا حساسه خودم پیشنهاد دادم که بریم.. رفتیم اونجا خواهرشوهرم هم بود قرار شد باهم بریم هیئت.. که اون یکی خواهرشوهرم بهش زنگ زد گفت دم دریم بیا بریم هیئت البته فک کنم نمیدونست که ماهم اونجاییم.. ماشینشونم جا نداشت که ماهم بریم همراهشون.. خلاصه رفتن منم به شوهرم گفتم بیا ما هم بریم.. همین که پامونو از دم در گذاشتیم بیرون شروع کرد دادوبیداد و فحش و ناسزا که تو عمدا با خانوادم نخواستی بری تو عمدا سریع پاشدی گفتی بریم تو همیشه با خانوادم بدی.. جان دخترم و مادرمو براش قسم خوردم که داره اشتباه میکنه ولی دست بردار نبود فقط داد میزد تو جمعیت و بهم توهین میکرد گریه میکردم التماسش میکردم که بس کنه میگفت حیوون گریه نکن.. بهش گفتم واگذارت کردم به امام حسین تا اینو گفتم مثل دیوونه ها بدو بدو رفت ما رو تنها تو خیابون ول کرد البته دوباره یه جا وایساد بهش برسیم منم عین احمقا دنبالش میرفتم فقط از ترس آبروریزی پیش مردم چیزی بهش نگفتم.. حالا هم اون رفته تو قیافه و باهام حرف نمیزنه
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
اون موقع که خواهراش رفتن هیئت شوهرت کجا بود؟متوجه نشد که جانبوده و تو نرفتی؟ کاش اون خواهرشوهرت باه ...
کلا اینجوره همیشه تلافی اشتباهات و بی عقلیای خانوادشو سر من درمیاره دست پیش گرفت میدونست خواهراش اشتباه کردن میخواست منو مقصر جلوه بده از بس لجباز و مغروره