دیگه برداشتنش افتادن به جون خودم یکی رگ میگرفت یکی فشار میگرفت یکی بخیه میزد یکی کدملی و اسم فامیل میپرسید یکی میگفت چراالان امدی یکی میگفت چقدرخوش زا بودی منم چون دخترم بدنیا امده بود خیالم راحت شده بود نهایت همکاری رو داشتم دیگه سه تا بخیه زدن و گفتن پاهاتو جمع کن بیا پایین بشین رو ویلچر به راحتی نشستم رفتیم ریکاوری بدون همراهی بودم خواهرشوهرم توی راه بود امد تو ریکاوری مانتو شالم عوض کردم لباس بیمارستان پوشیدم😂😂😂 بعد شرت و نوار پوشیدم وبعد دخترم رو شیر دادم و نیم ساعت بعدشم رفتیم بخش زنان .
این بود زایمان دوم من
کارهایی که تو بارداریم کردم
چون شاغل هستم تا ۳۶ هفته رفتم سرکار اونجا فعالیتم زیاد بود از ۳۶هفته که مرخصی گرفتم رفتم وتوخونه بودم هرروز دم کرده تخم شوید و روزانه ۱ساعت پیاده روی داشتم .