من عصر رفتم حموم یادم رفت کولر رو خاموش کنم اومدم بیرون خونه سرد بود کولرو خاموش کردم ولی بازم موهام هم که خیس بود سرما زد به سرم سر درد گرفتم
شوهرم اومده خونه همه پنجره هارو باز کرده میگم که ببند حس میکنم سرم بیشتر درد میکنه میگه که بخاطر تو بپزم
منم رفتم نشستم اتاق گفتم الان راحت باز کن
الانم صدای تلوزیون خیلی بلند بود گفتم یکم کمش کن
میگه به همه چی گیر میدی خونه منه هر کاری بخوام میکنم
منم عصبانی شدم گفتم تلوزیون رو هم من اوردم اون موقع نگاه نکن یهو قاطی کرد برداشت گفت هیچ کدوم از وسایل هایی که اوردی رو نمیخوام رفت سمت بالکن به زور مانع شدم
خدایا اخه این چه زندگی من میکنم سه روز یه بار دعواس سر حرفای عادی من چیکار کنم