مامانم مریض با اینها میره سرکار
از اون طرف پسر بزرگ خانواده مثلا جای اینکه کمک دست باشه میاد از مامانم به زور پول میگیره حتی وقتی ما خونه نیستیم میاد از خونه روغن میبره میفروشه،سرهمینکاراش مامانم دست دلش نمیره واسه خونه وسایل بگیره
زده نصف وسایل خونه رو خراب کرده دعوا میشه کتک کاری میکنه مامانم رو میزنه خدا بگم به حق این روزای عزیز از زمین وردارتش
نامزد داره انقدر ادم لجنیه مامانم چند بار با پدر زنش حرف زده اونم چندباری باهاش حرف زده
ادم شکاکیه حتی به نامزدش هم میگه چرا با دوستات حرف میزنی
فقط بلده زور بگه بقیه رو بزنه
امروزم دعوا شد
حتی همین الانم داره نامزدشو دعوا میکنه چرا با این دختره حرف میزنی(دختر خالش رو میگه)
از دستش اسایش نداریم هرورز هروز دعوا
الان زد شربت رو چپه کرد تو خونه
مامانم گوشی واسش گرفت همه رو شکوند
تو این روزای عزیز آرزوی مرگشو دارم زندگی رو واسه همه ما زهر کرده
مامانم تو اوج شدید بیماریشه زده کل امپول هاشو ریخته زمین شکونده
نمیدونم خدا هست یا نه ولی به حق همین روزا خدا به زمین گرم بزنتش
بدنم پر کبودیه موهامو از بس کشیده دیگ نمیتونم سرمو بزارم زمین حتی بخوابم
داره میگه محرمتون رو خون میکنم
سری قبل ک منو زد زنگ زدم پلیس تا فهمید دعوا خانوادگیه انقدر طولش دادن ۵ بار زنگ زدم تهش مامور فرستادن بعد ۲ ساعت
خسته شدم مثلا کنکور داشتم گند زد به تموم درسام
حالم ازش بهم میخوره
هیچکسم نیست گردنش بگیره
۲۳ سال سنشه ولی سرکار نمیره
خدا ازش نگذره
فقط مرگش میتونه ما رو اروم کنه