بابام ک همیشه باعث بدبختی و خجالتمه.
فکر میکنم تو دوره ی تَرکه. نیم ساعت پیش بیدار شده برای غذا خوردن فحش دادن رو شروع کرده یخچال رو کوبیده همینطوری برا خودش فحش میده به مامانم مثلا. مام همه بیدار شدیم وانمود کردیم ک خوابیم مثلا. 100 بار ذکر گفتم ک بمیرم گفتم الهی ک نباشی الهی که جواب کارتو بگیری. باورتون نمیشه به یه حدی رسیدم و انقدر از بچگی بهمون سختی داده نمیدونم چطور به این حد از قساوت قلبی رسیدم وقتی غذارو میخورد میگفتم کاش همین لقمه گیر کنه تو گلوش. راستش نگران اون نیستم نگران سلامت روانم هستم که فکر کنم به لطف همین شخص ندارمش. واقعا از خدا میپرسم چند سال میخوام صبر کنه جوونی مادرم تباه شد. بچگی منو خواهرمم تباه شد. تا کی میخواد به این آدم فرصت بده. کاش یا اونو ببره ما راحت بشیم یا ما سه تارو ببره حداقل شاید اون عذاب وجدان گرفت و ما راحت شدیم. دعا میکنم سال بعد محرم این شخص تو زندگیم نباشه.