2777
2789
عنوان

سرطان بدخیم معده

2692 بازدید | 8 پست

سلام.مادرشوهر من  تو سی تی اسکن هیچی پيدا نبود ولی یه دکتر تشخیص غده کوچک داد پشت معده و گفت احتمالا خوش خیم

پریروز عمل جراحی کرد و وقتی اومد دیدیم کل شکم رو شکافته بود الان دکتر گفته یه غده بدخیم بزرگ پشت معده کل  شکمو گرفته ک دیر متوجه شدین و بايد شیمی درمانی بشه و نتونسته غده رو در بیاره الان هیچکس نمیدونه دکتر به یادم گفته اونم ب من حالم خیلی بده گریم بند نمیاد دلم برا پدرشوهرم کبابه آنقدر خوشحاله چون دکتر گفته غده رو نياز نبوده بدیم آزمایش و فکر میکنه چیزی نبوده درصورتی ک غده رو دست نزده هنوز تو شکمشه.من چیکار کنم چه جوری خودمو کنترل کنم جلو مادرشوهرم حس میکنم بیچاره شدم چون پیش مادرشوهرم زندگی میکنم مادرشوهرم خیلی خوبه چیکار کنم من دارم دیونه میشم 

چه مادر شوهر ماهى كه عروسش اينقدر دوستش داره، عزيزم نگران نباش دعا كنيد براش انشاالله كه چيزى نيست

كاربرى سوممه اولى سال ٩٢ دومى ٩٨ نى نى يار لطفا كاربريمو برگردون رمز عبور رو فراموش كردم 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

نمیخوام ناامیدتون کنم ، ولی پدر منم چندسال پیش یه غده بزرگ داخل معده ش پیدا شد که دکترا گفتن نمیشه جراحی کرد و باید شیمی درمانی بشه . پدرم ۸ ماه زجر کشید، از یه طرف درد خود بیماری از طرف دیگه عوارض شیمی درمانی . درنهایت بعد از کلی زجر و عذاب به رحمت خدا رفت . نمیدونم چی بگم ، فقط امیدوارم خدا برای مادرشوهرتون معجزه کنه

خدا شفاش بده‌،،لعنت به سرطان.😓😓

هر چی بیش تر می گذره،بیش تر به این شعر می رسم که می گه:غرض رنجیدن ما بود از دنیا که حاصل شد....  //خدا گر پرده بردارد ز روی کارِ آدم ها....چه شادی ها خورد بر هم....چا بازی ها شود رسوا....یکی خندد ز آبادی....یکی گرید ز بر بادی....یکی از جان کند شادی....یکی از دل کند غوغا....چه کاذب ها شود صادق....چه صادق ها شود کاذب....چه عابد ها شود فاسق....چه فاسق ها شود عابد....چه زشتی ها شود رنگین....چه تلخی ها شود شیرین....چه بالا ها رود پایین....عجب صبری خدا دارد که پرده بر نمی دارد!! //سر بر شانه ی خدا بگذار،تا قصه ی عشق را چنان زیبا بخواند که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت،به رقص درآیی،قصه ی عشق،انسان بودن ما ست!!//
الان دکترا خودشون حقیقت رو به بیمار میگن ، یعنی باید بگن ، این چه دکتری بوده که به مادرشوهرت چیزی نگ ...

گفته چهارشنبه بیاین مطب چهارشنبه قرار بگه بهش ای وای ای وای از عملم می‌ترسید اگه بفهمه چی میشه دیگه خوشی نیست تو خانواده هممون بدبخت میشیم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792