سلام
امیدوارم هیچوقت هیچکدومتون جایه من قرار نگیرین انشاءالله 😭
قضیه ای ک میخوام براتون تعریف کنم مربوط ب قبل عید ک من شب عید فهمیدم شب عید ماهم اینطوری رقم خورد😏😔
بچه ها من میرم سرکار یه بچه دو ساله و چند ماهه دارم
الان دوساله ک اومدیم شهر من با گذشته زندگیم هیچکاری ندارم...
من چون سرکار میرفتم اوایل بچم میزاشتم مهد حدودا یکسال و دو سه ماهش بود
تقریبا یکماهی میگذشت از اینکه مهد بود روز ب روز بدتر میشد بدخلقی میکرد غذا نمیخورد وزنش خیلی اومده بود پایین 😔😭
تصمیم گرفتم خواهرم بیارم پیشش (۹ سالشه) برعکس خیلی از همسن و سالاش بچه ای مستقل و فهمیده ایه طوریک از سرکار میومدم برام شام درست میکرد
اینم بگم تو شرکت کار میکردم تا ۷ شب سرکار بودم 😏