چند روزه که درگیر درست کردن کله پاچه و سیراب شیردونم، از پاک کردن و شستن و...........
امشب بالاخره بعد کلللللی سختی و خستگی که کشیدم آماده شد.........
بعد نشستم استخونا کله رو جدا کردم و تیکه تیکش کردم تو بشقاب و.........
بعد لقمه اولو که گذاشتم دهنم حالم بد شد....... تهوع گرفتم......... یاد چهره گوسفنده میفتادم نتونستم بخورم........
خیلی شیک و مجلسی رفتم ریختمش تو قابلمه و الان نشستم دارم کیک و شیر میخورم......😌😌😌