من راستش الان حال ندارم زیاد تایپ کنم 
ولی خلاصه میگم من نوه عمم یکسال ازم کوچیکتره 
بچه که بودیم عاشق هیجان بود 
همیشه خونه عمم که خونه مادربزرگش هست هر وقت خالی میشد انواع مراسمات برای احضار انجام میداد به همراه دخترعموهام که دوسال کوچیکتر هستن 
یک شب همین نوه عمم ( اسم مستعار مریم ) یا دخترعموم نازی اومدن خونمون بچه بودیم 
این مریم رفتاراش  یکجوری شده بود مثلا بین حرف زدنش پارس میکرد 
بعد دیدم نازی به مریم گفت نباید اون کار و انجام میدادیم 
شب تو اتاقم من و زن عموم و نازی و مریم 
تو اتاقم خوابیدیم 
ناری گفت من میترسم کنارش نمیخوابم روی تختم خوابید البته من جدی نمیگرفتم فکر میکردم میخواد سربه سرمون بذاره حدودا ساعت ۲ نصف شب صدای دایره زدن به همراه پارس کردن سگ میومد 
انگار عروسی داشتن 
از کوچمون رد شد 
خیلی ترسیدم فکر کردم خیالاتی شدم از مریم پرسیدم تو هم صدا رو شنیدی گفت آره انگار صدای عروسی میاد 
هر دوتامون از ترس عرق کردیم 
ولی صبح خوب شد 
یادم نمیاد از اون موقع سراغ همچین چیزایی رفته باشه 
چند روز بعدش همسایه هامون گفتن چند شب پیش صدای عجیب میومد از تو کوچه شما هم شنیدید ؟ 
اتاق من فقط رو به کوچه هست