من کلا ادم مهربونی هستم
خیلی اهل مدارا هستم
تا حالا هیچ بی احترامی و بدی به خانواده همسرم نداشتم
در عوض بی مهری و بدی از خودش و خانوادش دیدم
همسرم رو دوست دارم ایشون هم منو خیلی دوست داره ولی امان از پارازیت هایی که خانوادش ایجاد میکنن
چندین بار دلم رو خیلی شکستن
و هر جور نگاه میکنم نمیتونم ببخشمشون
شما همچین تجربه ای داشتید با خانواده همسر؟
اوووه به کرات تا عمر دارمم نمیخشمشون فقط پنهان کردم بچم ضربه نخوره
بله
به نظرت کسی هست که همچین تجربه ای رو نداشته باشه؟
الکی که اسم یه مدل کاکتوس رو نگذاشتن "زبان مادر شوهر"
کیه ک نداشته باشه 🤦
یه بار دلم بقدری شکست با گوشهام صدای شکسته شدنش رو شنیدم ولی بخشیدمش
اما یه توهینی که کرده رو نمیتونم و یه روزی زهرم رو میریزم
بخدا منو شوهرمم انقد باهم خوبیم ک حد نداره همین ک میریم پیش پدرمادرش یامیان انگار زلزله میشه از،بس دخالتگرن بعد اخرش میگن مگه چی گفتیم قدیما عروس ومیزدن
داشتم اما نه مامانشو‌تونستم ببخشم ن خودشو
ولی نسبتا هیچ حسی ب زندگیم ندارم
من که به خاطر تمام دعواهایی که تو خونمون راه انداخت بخاطر دلهایی که از شکست هرگز نمیبخشمش و واگذارش کردم به الله
من داشتم متاسفانه ودی خیلی در تلاشم ببخشمش.
حتی ۴۰ روز پیش که میخواست بره مکه یه حلالیت از من نخواست
همسرم بهم گفت مادرمو حلال کن گفتم نه نمیتونم عزیزم
گفتم دعا کن خدا بهم این قدرت رو بده که بتونم ببخشمش
هنوز یاد بعضی از خاطرات میفتم بهم میریزم
ولی به خاطر شوهرم باهاش ارتباط دارم
زیاد داشتم متاسفانه
