شاید دیگه ازین تاپیکا نرنم . اما حس میکنم افسردگی گرفتم ذیگه حتی حس این رو نذارم بخوام با خودم حرف بزنم . دیگه حوصله کارای بد مامانمو ندارم . حوصلع خیانت های مادرم . حوصله گریه ها و لجبازی های خواهرم و همش دست خودم نیست هی خودم رو نفرین میکنم . هی میگم خدا فلانت کنه . به زبون نمیارم داخل وجودم میگم . دیگه تنهایی داره دیونم میکنه . هر کس بعد مدتها زنگ زد که خواستگاری کنه بعد تماس رفت و کلا پیداش نشد . هرچی رفتم حرم امام رضا نماز خوندم . خواهش کردم. خودمو به در و دیوار زدم . چله گرفتم . هیچ فایده ای نداشت . نمیدونم تقاص کدوم گناهه فثط میدونم دیگه حالم ازین دنیا بهم میخوره . دوست دارم بمیرم ولی ازون دنیا از تنهایی قبر هم میترسم . تف تو بختو اقبال من تف
چون میدونم ی سربا خیلی کنجکاون 25 سالمه.
🌿🌿لطفا خانمای روشن فکر . زوده . و ... تاپیک نزارن به اندازه کافی داغونم.