از شلوغی ،از ادمای مضخرف دورم ،از این همه فشار
از طرفی سکی از برادرام طلاق گرفته پیشمونه
دومی ازدواج کرده تو یکی از اتاق ها ،سومی هم که صبحا بچه میاره مامانم نگه داره ،من رو صدا حساسم از صبح نخوابیدم منظرم برادرم بیاد بچه رو ببره خونه ساکت شه بتونم بخوابم🥲