ما نامزد بودیم هیچوقت منو تو اون مدت نبوسید
فقط یبار عید بود اونم من روبوسی کردم
همیشه تو مراسم و جشن به اون یکی پسرش میگفت یه عکس دونفری بگیر برای من بفرست یعنی عکس از دوتا پسرش و من تو عکس نباشم 😔
یبار نشسته بودیم من داشتم درباره بعدها صحبت میکردم یادم نیست
چی شد این حرفا اومد وسط
گفتم بچه ها تا وقتی کوچیک هستن پدر و مادر مواظبت میکنن وقتی بزرگ شدن بچه ها از پدر مادر مواظبت میکنن فرقی ام نداره پدر مادر دختر باشه یا پسر
وظیفه میدونم همچین چیزیو (منظورم زمان از کار افتادگی بود )
یجوری اخماشو برده بود تو هم انگار دارم فحش میدم منم دیگه ادامه ندادم🫠
فقط چون مثل بچه ها با پسرش رفتار میکرد: اینقدر نمک بریز ،بسه دیگه فلفل نریز
خیارو پوست بکن ، یا ظرف میوه میذاشت برای من چاقو میذاشت برای نامزدم نمیذاشت که من پوست بکنم
اینجوری برو بیرون اینجوری نرو بیرون پسر ۳۲ ساله نیاز به این حرفا داره!؟ خودش مرد هست دیگه
بعدش میخواستیم بریم بیرون اومده بود میگفت حتما باید با ماشین برین ما گفتیم میخوایم قدم بزنیم هی میگفت نه با ماشین برین بازم من گفتم میخوایم قدم بزنیم
بعد اخم کرد گفت نه با ماشین برین
اینقدر این کاراش ناراحت کننده بود واسم و عجیب!
شما مادرشوهر اینجوری دیدین؟؟؟
من اولین بار بود میدیدم