2777
2789

یعنی الان ۱۰ روزه اومده پیشم بمونه برای زایمانم هفته ۳۷ هستم و شدیدا درد کمر و لگن دارم با یه پسر بچه کوچیک که مدام نیاز به رسیدگی داره

از دو روز پیش سر یه موضوع کاملا خنده دار و مسخره قهر کرده رفته توی اتاق بجز برای دستشویی غذا خوردن و چای و نسکافه خوردن در نمیاد وقت خوابش یا تلفن حرف زدنم برای اینکه نریم داخل قفل میکنه کلا در اتاق رو

از طرفی هم شوهرم ماموریت بهش خورده ۴ روز نیستش هم خانمی که کمکیم بود از پنجشنبه شوهرش عمل داشته نمیادتا آخر هفته

خدایی چرا اینحوری مادر من خسیس،، پر توقع ،، غر غرو ،، بی حوصله و اعصاب خورد کن

همه اش میگه چرا مادر شوهرت نمیاد منو اسیر کردی در صورتی که مادر شوهرم بنده خدا یه هفته پیشم بود بجز کارای منو پسرم کارای مامانمم انجام میداد ولی اونم چون مکه ایی دارن چند روز پیش رفت که اونارو راه بندازه آخر همین هفته برگرده…

اونا اومدن مامانمو میفرستم بره حتی موقع زایمان کردنمم دلم نمیخواد کسی خبرش بده بیاد سمتم

خودش بمونه و رو سیاهیش

حالا خوبه کلا نوه ایی هم جز بچه های من نداره که بگیم عمری زحمت کسی رو کشیده 

بیست سال بعد، بابت کارهایی که نکرده ای بیشتر افسوس می خوری تا بابت کارهایی که کرده ای!

شوهرت بامامانت خوبه

خدایایه روزی یه جای عوض این همه صبوری هام روجبران کن  خدایاازتنهاچیزی که همیشه ترسش تووجودمه لحظه ورودبه قبره خدایا دراون لحظات کمکم کن ازفشارقبرخوف قبروعذاب قبردرامان بداریاارحم الراحمین  

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

مامان  منم یطوریه انگار من بچه ی شوهرشم ..

باهاش فقط میتونی کنار بیای ..خداروشکر مادرشوهرت خوبه

جوری نشود که سهمت از دنیا را فراموش کنی..دنیا نصیب توست باید از دنیا سهم برداری.. عین صاد 

خدا کمکت کنه، إن شاء الله بچه تون به سلامتی به دنیا بیاد...

آره بفرستش برو فوقش برا تو بیمارستان پرستار خصوصی میگیری، بعد ترخیص هم که خونه خودتی می‌دونی چکار باید بکنی همسرت و مادرش هم هست مشکلی نداری ولی من جای شما باشم اصلا به مادرم رو نمی‌زنم لابد مادرتون تفریحات خودشو داره بخاطر شما کنسل کرده 

عزیزم منی که ۲۸ سال با این درد زندگی کردم فکر کن برادرم بچه بود درس نمیخوند کتابای منو آتیش میزد من درس خون بودم میگفت اون چرا نمیخونه تو میخونی به چه درد میخوره خوندن تویی که میخوای بری خونه ی پسر مردم😞 ۲۸ سال با بدترین دردای روحی جنگیدم اضطراب استرس نداشتن اعتماد به نفس و عزت نفس که ۱۰۰ درصد مقصران مادرمه

شوهرت بامامانت خوبه

خیلی زیاد

نه اینکه خوب باشه خیلی احترام بینشونه

بعد شوهرم خیلی برای خانواده ام خرج میکنه مرتب گوشت و برنج بهره سهم اونارو بفرسته

پول کم بیاره قرض بده دیگه پس نگیره

سفر بریم اگه بخوان همراهمون باشن هزینه کنه نزاره اونا دست به حیب بشن

برای داداشم که دانشگاه شهر دیگه ست هم ما خونه رهن کردیم با وسایل کامل دو ساله…

بیست سال بعد، بابت کارهایی که نکرده ای بیشتر افسوس می خوری تا بابت کارهایی که کرده ای!
اینجوری که میگی اومده استراحت

بخدا دیگه امروز توان آشپزی نداشتم با اینکه خودمو پسرم از غذای بیرون بدمون میاد گفتم از بیرون سفارش بدم مامان چی میخوری

گفت منوش چی داره

حتی نگفت خودم بپزم

خودشو به قهر و دلخوری زده دیگه کلا تکون نمیخوره

بیست سال بعد، بابت کارهایی که نکرده ای بیشتر افسوس می خوری تا بابت کارهایی که کرده ای!
حق داری بگو بهش برو مادرا نمیدونم چرا اینجوری شدن

گفتم بهش شوهرم اومد شما رو میفرستم بری 

گفت با چی…؟!

منظورش این بود شوهرت باید برسونه منو چون شهر دیگه ست 

۳ ساعت راهه 

گفتم شوهرم که نمیتونه تنهام بزاره تو همون ۳ ساعت رفت و ۳ ساعت برگشت من دردم بگیره چی

گفت پس میمونم تا مادر شوهرت بیاد که منو برسونید



بخدا صبر عظییییمی باید خدا بهم بده از دست این مادر

بیست سال بعد، بابت کارهایی که نکرده ای بیشتر افسوس می خوری تا بابت کارهایی که کرده ای!
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز