هر چی به مامانم گفتم بی خوابی خستگی
یا خواهرم
وضع خونم و آشفتگی رو دیدن ولی دریغ از یه کمک.....
از ته دلم دوسندارم ببینمشون بخاطر تنهاییم باهاشون میرم و میام
خیلی گریه کردم برا خودم امشب
حق داری سخته ولی میگذره بزرگ تر میشه شیرین تر هم میشه خستگیت در میره
وا چرا حتی روزای اول هم کسی نبود پیشت
چقدر بد ناراحت نشو عزیز سختی هاش رفته سختی های اولش دیگه کم کم روبه راه میشه
منم یکسال و سه ماه همین طور شدم جز گریه چاره ای نیس
منم جز شوهرم کسی نبود
تازه بچه من ۲۳ روز بستری بود و جراحی هم شد
ولی از پسش براومدم و قوی تر شدم
دوست همسایه فامیل با کسی راحت نیستی کمک بگیری ؟
شاید حوصله بچه ندارن
من خواهرزادم میاد پیشم اصلا حوصله شو ندارم
نه حوصله گریه کردنشو دارم نه نق زدنش
اینم میبینه من اینطوریم خودش سریع میره خونشون
حق به اطرافیانت
بچه صبر و حوصله میخواد که خیلی ها ندارن
منم تنهابودم فقط اوایل چندروز بودن
خیلیا اینطوری ان عزیزم قوی باش
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
