شوهرم با یکی از خواهراش قهره حالا خدایی مقصر خواهرش اصلا نمیدونم سر چی کینه داره الان پنج سال از شوهرم متنفره میگه بدم میاد باهام شوخی میکنه همسرم دیگه باهاش شوخی نکرد رابطه سرد محترمانه داشتن که باز به خدا هر ماه بیخودی هر جا مارو میدید شروع میکرد تیکه انداختن و نفرین کردن من هیچ وقت جواب ندادم اما دیگه ماه پیش تو جمع باز شروع کرد برا اولین بار بهش گفتم غلط میکنی یه بار دیگه اسم مارو بیاری تا الان احترامت و گذاشتم اما لایق احترام نیستی دیگه هیچی نگفت ،،،،حالا اون روز عید قربان گوشت آورد شوهرش همسرم درو باز نکرد گفت من از اون بریدم ،،امروز شوهرم اتاق خواب بود در زدن بچم بازکرد رفتم دیدم خواهر شوهرم برامون نذری آورده بود منم گرفتم گفتم قبول باشه اصلا نتونستم پس بدم بعد شوهرم گفت کی آورده گفتم دوستم اما همش میترسم بفهمه،😞 وای فکرش و میکنم سرم درد میگیره
خوشبحال مردها دلشان که بگیرد سیگار میکشند..هرزمانی هم که باشد بدون ترس ودلهره،به دل خیابان میزنند،حتی اگرشد وسایل دم دستشان رامیشکنند،اما ما زن ها چه؟؟؟نه خیابان برای دلتنگی هایمان امن است،نه سیگار با طبع لطیفمان سازگار...نه دل شکستن ظرف ها راداریم...مازن ها که دلمان میگیرد...زورمان به موهایمان میرسد...به ناخن هایمان میرسد...به بغضمان میرسد...ما زن ها درمواقع دلتنگی خیلی قوی که باشیم نهایت درگوشه ای مچاله میشویم وبی صدا میمیریم..