من تو تایپیکای قبلم گفتم که سر جاریاو خواهرشوهر کلا خانواده شوهر قهر کردم اومدم خونه بابام امروز رفتم با پسرم وسیله بیارم از خونه شوهرم میگه بیا اشتی کنیم منم گفتم باشه فقط به شرط اینکه رابطه مون با خانوادت کمتر شه اونم گفت نه من خانوادمون بیشتر از تو پسرمون دوست دارم تازه باید بیایی از همه معذرت خواهی کنی که چرا ناراحت شدی (اخه بچه های جاریو خواهر شوهرم پسرمو کتک زدن همیشه کارشون اینه منم ناراحت شدم دعوا کردم قهر کردم اومدم بیرون حالا میگه نباید چیزی میگفتی).منم گفتم اگه اینطوره پس دیدار به قیامت.دلم شکسته دیگه امیدی به این زندگی ندارم حس سربار بودن دارم نمیدونم چکار کنم پولی هم ندارم خرج خودمو بچه مو بدم بابام داره خرجمونو میده حس میکنم همین روزاس اینا هم بیرونم کنم مجبورم با پسرم کارتون خواب بشم