سلام بچه های نی نی سایت امیدوارم حالتون خوب باشه❤
بچه ها من چند روزه بابابام اسیر بیمارستانم حس میکنم پزشک بابام ازش خوشم امده ، اصلا اهل پز نیستم ولی از کسایی که کادر درمانن خوشم نمیاد
جریانشو تعریف میکنم بی زحمت نظرتونو بدون بی احترامی کامنت کنید ❤💕
خدایی روز اول که منو دید عادی برخورد میکرد مثلا بهم گفت ماشین داری بری تا گلسار دارو هارو بگیری گفتم نه ، گفت باشه پس اصلا نرو جایی از همینورا بپرس ببین دارن اون دارو رو
گفت دخترشی گفتم اره
روز دوم منو دید باز عادی بود
روز دوم نشناختمش اون اول بهم سلام کرد بعد گفت من دکتر باباتم بعد باهاش سلام و احوال پرسی کردم
وقتی امد اتاق پیش بابام ، داشت میرفت با خنده گفت شلوارتو بکش بالا میماله به زمین زمین الودست بعد منم با خنده گفتم چشم
روز سوم که بشه امروز منو دید هی برام دولا راست شد اصلا باورم نمیشد دارم چی میبینم🗿
با همه عادیه ولی با من نمیدونم چرا اینجوریه
بعد امد اتاق بابام ویزیتش کرد رفت ، بعدا که بعدظهر بود میخواستم بخوابم امد اتاق با دستش زد به پام صدام کرد بیدار شو بهش یه چشم غره دادم باز خوابیدم
بعد گفتم برم ببینم چی میگه خلاصه رفتمو گفت ناراحت شدی از خواب بیدارت کردم گفتم اشکال نداره
بعد گفت من فردا باز میام ، میبینمت گفتم باشه
بعد داشت میرفت گفتم حالا میتونم بخوابم با خنده بهش گفتم ، اونم با صدای بلند گفت بچه ها مزاحمش نشید بزارید بخوابه با خنده گفت منم خندیدم
باشه حالا شاید پزشک مهربونی باشه ولی چرا میلاسه😐