زندگی گوهی دارم.از کوچیکی اینقد خونمون شلوغ بود چون ما خونه پدربزرگ زندگی میکردیم بهم تجاوز میشد همش ترس وگریه افتاد تو جونم.۱۶ سالگی به زور دادنم پسر عموم با پسر بیکار بدون پول.۲۱ سالم بچه ناقص اوردم اونم با زجر جلو چشام فوت شد.شده ۲۸ سالم الان یه پسر سالم دارم طبقه بالا خونه پدرشوهرمم ولی مادرشوهرم پدرمو دراورده ناراحتی اعصاب داره ولی دارو نمیخوره.هرروز گلایه داره هرروز سروصدا اصلا ارامش ندارم خونشون شوهرمم از کار اخراج شده ماشینم دم به دقیقه خراب.هرروز استرس دارم خدا ازش نگذره هرروز استرس میزارن به جونم نمیدونم کجا برم