من یه مرد متاهلم و یه دختر دارم
الان که دارم این تایپیک رو مینویسم پام از دو جا شکسته و توی گچ هستش و از درد چند قرص مسکن خوردم دو هفته هستش توی خونه افتادم من انسان ناشکری بودم چون نمیفهمیدم صبح که پا میشدم برم سرکار به خانمم غر میزدم خسته شدم باز باید برم صبح تا شب کار کنم اصلا نمیفهمیدم که شکرگزاری یعنی چی
الان تازه میفهمم که چه چیزهایی داشتم و قدرشو نمیدونستم دوستان دنیا دو روز هستش تورو خدا بهم دیگه سخت نگیرید بزرگترین نعمت سلامتی هستش
دلم لک زده خانمم بگه منو ببر بیرون،دلم لک زده دخترم بگه منو ببر پارک دلم لک زده بگه پاشو برو نون بگیر نون نداریم خونه ما طبقه سوم هستش پله زیاد خستم میکرد و غر میزدم بازم بدبختی کی میخواد این ۳ طبقه رو بره بالا،اصلا حالیم نبود بگم خدایا شکرت که سالمم و میتونم برم بالا،الان نه زندگی لاکچری میخوام نه چیزی فقط و فقط سلامتی
دوستان توروخدا شکرگزار باشید آسان بگیرید زندگی رو خیلی چیزهای ساده که الان دارید و قدرشو نمیدونید منی که توی این شرایطم میفهمم