همین نیم ساعت پیش از بازار اومدم یه تاکسی دربست گرفتیم دم خونه که پیاده شدم تو کیفمو نگاه کردم دیدم گوشیم نیس تو ماشین گوشیم تو دستم بود داشتم خریدارو از تو ماشین در میوردم نفهمیدم گوشیم رو کجا گذاشتم تاکسیه که رفت. رفتم دنبالش هرچی صداش زدم نمی ایستاد حالا خریدامم تو دستم بود می دوییدم تا اینکه یه اقایی نگهش داشت وقتی ایستاد یهو دیدم گوشیم تو دستمه به رو خودم نیووردم زیر شالم قایمش کردم گفتم گوشیم تو ماشینتون جا مونده در عقب باز کردم مثلا گوشیمو بردارم تشکر کردم برگشتم رفتم البته فکر میکنم از عمد نمی ایستاد چون این همه صداش زدم گلوم پاره شد تا اینکه اون اقا نگهش داشت... خب اینم از هیجان اخر شب من