ما یه استاد جدید برامون اومده بود که خیلی سخت گیر بود، توی سالن با چندتا از دخترا وایساده بودیم کنار عابربانک و من داشتم بدگویی این استادِ رو میکردم که پدرمونو در آورده و...، بعد یهو دیدم اونم کنارمون وایساده خیره شده به من و خنده ی تلخی رو لبش بود. بعد عصرش که کلاسامون تموم شد، تازه با دوست صمیمیم از درِ دانشگاه زده بودیم بیرون و من داشتم از گندی که اون روز زده بودم بلند بلند بهش میگفتم، اینکه اره استادِ فهمید، کارم تمومه و....، یهو دیدم عین میگ میگ از کنارمون رد شد، قشنگ نزدیک بود بهم تنه بزنه🤣 وای یعنی همونجا درختو گرفتم نشستم
یادم نمیاد
لایکم کنی تلو خووودا😍💓
باد شکم پیش خواهر شوهرام
نمیدونم بخدا
من یه دختر کااااااملا خجالتی و کم حرف بودم.با پسر عمو هم چون سال تا سال همو نمیدیدیم خیییلی بینمون حریم بود.
فقط به این فکر میکردم چیزی که مامانم خواسته‌رو باید همون موقع براش ببرم.
تا حالا برا هیچکس تعریف نکردم اینو😂😂😂😂
یه گندیو میای جمع کنی پشت سرش فرت فرت بدتر گند میزنی جاهایی که میخوای عالی باشی میزنی کل زندگی ما گند زدنه...
