همسرم نمیزاره از خونه برم بیرون قدم بزنم یکم آروم شم و خوشحال من دوتا بچه دارم یک سال و نیم و چهار سال سنمم کمه بماند که نوجوانی نکردم همش صرف فکر پول پیش وشغل همسر و اجاره خونه گذشت و اینکه خودش هر وقت و هرجا که دلش بخواد میره از استخر و بیلیارد و جنگل گرفته تا دورهمی های دوستانه همهی کارا خونه رو دوش منه همه ی کارای بچه ها حتی اگه تا صبح تب کنن من بیدارم و اون شاید بیدار شده بگه هنوز تب داره ؟دوباره خواب هیچ خرجی هم برام نمیکنه با کلی منت یارانه چهارتامونو میده بهم کلی غر میزنه چی بخر چی نخر و همیشه هم میگه زنای مردم کم خرجن تو خیلی خرج میکنی و من فقط سالی یه ضد آفتاب و مانتو شلوار و کفش خریدمه همیشه هم شاکیه که تو بدی و رو اعصاب خودشم که بد دهن تمام عیار همیشه میگه ریدم دهن تو و بابات و اینا بازم اون شاکیه که من بدم حالا همه چی رو تحمل میکنم اون قهر میکنه که من بدم الانم میگم چند دیقه برم بیرون بدون بچه ها سرم داد وبیداد میکنه که چه خبره همش بیرونی من بچه هارو نگه نمیدارم و فوشششش و رفت بیرون 😪