رفتیم دکتر اینم بگم ک باهمسرم رفتم در واقع برای تراپی برای اولین جلسه ! ما ۱۳ سال تقریبا ازدواج کردیم و من باردارم و شکرخدا خیلیم شرایط خوبه!
برای تربیت بچه ونگهدارری بچه و پذیرش بچه و.. میریم تراپی !
بعد منشی نشسته بود هی از همه سوال و جواب میکرد! ک چی و چکاره ای و کجایی و... اولین جلسه بود ک مارو میدید منشیه! تقریبا ۱ ساعت نشسته بودیم منتظر ک نوبتمون بشه! چهارتا درمیون جواب این منشی رو همه میدادن خیلی فضول بود! منم بی محلی کردم! ولی برای اقایون انقددددر دلبری میکرد ک نگو! حتی از یکی پرسید شغل شوهرت چیه گفت انبارداره اصلا محل ب اوما نداد! ادم حسابشون نکرد! من کلا فقط سربالا جوابشو دادم برگشت ب شوهرم گفت تابحال بهتون گفتن ک خیلی چشمای قشنگی دارید؟
شوهرم خودشو زد ب اون راه! باز گفت شوهرمم گفت ممنون !
بعد منشی گفت خیلی از خانومت سرتری چطوری اشنا شدید؟ منم گفتم شما دکتری؟ب شما چ مربوط میشه کی سرتره یا نیس یا چکارس دیگه خونم داشت بجوش میومد! بهش گفتم تو بکارت برس وظیفه ی شما اینا نیس! اینم دیگه مارو اصلا صدا نزد بعد اون داستان! یعنی منشی قهر کرد! اونای ک بعد ما بودنم رفتن تو! منم بلندشم چون ویزیت داده بودم ۵۶۰ت گفتم خانم همین الان ویزیت منو بده میخام برم!
تو همین حین هی ب شوهرم نگاه میکرد هی لبخنذ میزد هی تو اینه رژ میزد اشغال! بعد دکتر اومد دید مارو برد تو! بهش گفتم اداهای منشیشو!
بعد این وسطا ک دلبری میکرد شوهرم چندبار رفت بیرون و اصلا نیومد تو گفت موذبم منشیه مشگل داشت واقعا ! این هی میپرسید از من ک همسرتون کجا رفتن؟ میان؟ چیشد؟ گفتم شاید واقعا باید بدونه گفتم ن میان همسرمم داخل با من!
دیگه ول نکرد اشغال دوزاری
دوس داشتم پارش کنم! ب دکتره ام گفتم دیگه پامو اینجا نمیزارم! حالا شوهرم انقدی ناراحت شد! همش میگه بخدا تو از من سرتری! من خودم میدونم شوهرم خوشگلتر از منه ولی دوس نداشتم منشی بگه غلط میکنه دخالت میکنه! باید فکشو میاوردم پایین ناراحتم خونش حلال بود بخدا