من قراره مهر ماه برن دانشگاه آزاد فقط مونده ی امتحان ی موقعیت شغلی خوب پیدا کردم تو تولیدی مادرم سرویس میاره و میبره پدرم خیلی داره آزارم میده بهم میگه حرفی از کار نزن بگرنه ایندفعه مادرتو نابود میکنم (مادرم طلاق گرفته با زن بابام زندگی میکنم و مادربزرگم )از کلاس دهم ی مشت دروغ بهم داد که من میفرستمت کانادا حرفاشو باور کردم از زندگیم افتادم از درسم افتادم به خاطر زبان انگلیسی دروغ در اومد ی کلمه هم ازش زده نمیشه تو خونه حالا هم دروغ جدید که میفرستمت شرکت پتروشیمی آخه آدم عاقل چرا فکر میکنی بچم من ۲۰ سالمه تو که نمیزاری پیش مادرم که ی مکان کاملا زنونه هست کار کنم چطور منو میبری شرکت پتروشیمی منشی بشم ها گفت نمیزارم هیچ جا کار کنی هیچ جا هرچی که مربوطه به بازار خو همه چی مربوطه به اون من میدونم دردش چیه میخواد شوهرم بده دارن عذابم میدن حتی شک دارم منو بفرسته آزاد اصلا،هدف دارم برنامه دارم نیاز به کار دارم که بتونم کارمو راه بندازه هدفم سخته مشکله اما میخوام براش تلاش کنم چرا مانع میشه چرا آخه آزارم داره میده دیروز میدونید بهم چی گفت جلو ی پسر ۶ ساله بهم میگه چرا جلو پسره با بائز استین کوتاه و دامن شلواری هستی ی پسر بچه ۶ ساله که پیش دبستانیه اینو بهم میگه دوستم میگه سیاست داشته باش چکار کنم آخه بلد نیستم حرفی زدم جوری جوابمو داد ساکت شدم تا حالا ازش هیچ چیز بزرگی نخواستم هیچی بزرگترین خرجی که کرد برام گوشیم که ۷ میلیون بود اون موقع همه خرجام زیر ۱ تومن بود البته ۹۹ درصدش پول توجیبی خودم بود خرج میکردم برا خرج های خودم همون ۵۰۰ تومن پول توجیبی که فقط ۳ ماهه داره ۵۰۰ میده قبلا ۲۰۰ بود از همون برا خرج خودم استفاده میکنم هدف دارم برنامه دارم چکار کنم راضی نمیشه تو کل طایفه دختر اجازه نفس کشیدن نداره کمکم کنید دق میکنم اگر برا هدفم تلاش نکنم