آفرین دقیقا
مادرش اصلا دوست نداره بچه اش عمه هاش رو دوست داشته باشه
یه وقتی هایی صدای التماس بچه اش رو از پایین میشنوم که گریه میکنه میگه بزار برم پیش عمه هام
حالا خواهر من مربی نقاشیه ،کلی شاگرد داره اما به بچه برادرم مجانی آموزش میداد تشویقش میکرد خدا شاهده ،زن برادرم فهمید روانی تر از قبل شد
میگفت به من بی احترامی میشه که به بچه ام چیزی یاد میدن مگه خودم بلد نیستم یادش بدم
من خودم کلی کاردستی بلدم و به بچه ها یاد میدادم که مثلش هیچ جا نبود اما زن برادرم از عقده و حسادت نتونست تحمل کنه و تو گوش بچه از ما بد گفت
بچه اش هم خیلی ناهنجار و بی ادبه متاسفانه