توروخدا اگ از سربازی زاهدان کسی چیزی می‌دونه بیاد صفحه 2

مدیر استارتر

عضویت: 1398/10/03

تعداد پست: 1150

میفهمم چی میگی ولی بخدا شهر آروم آروم اصلا از این درگیر های امروزی توو زاهدان نیست اولاش یکم جمعه‌ ه ...

خداروشکر ان شاءالله که همیشه همینجور باشه ،داداشم تازه امروز بسلامتی راه افتاده به سمت زاهدان ،همه زنگ میزنن که بهش بگین برگرده نمیخاد بره

1402/04/03

|

00:02

مدیر استارتر

عضویت: 1398/10/03

تعداد پست: 1150

بنظرم شماها خیلی حساس شدین اصلا بد به دلتون راه ندید بخدا کلی سرباز دیگه توو شهرمون دارن زندگی ...

اره خیلی حساس شدیم ،باوجود اینکه اونجا اکثرا هم دین و مذهب خودمون هستن ولی......

1402/04/03

|

00:04

عضویت: 1401/03/14

تعداد پست: 2148

خداروشکر ان شاءالله که همیشه همینجور باشه ،داداشم تازه امروز بسلامتی راه افتاده به سمت زاهدان ،همه ز ...

اینجوری بخدا فقط کار اون سخت میکنین فقط اضاف خدمت میخوره و میشه سرباز فراری حداقل بزارین پاش به زاهدان باز شه خودش وضعیت شهر ببینه تا شماها رو هم از نگرانی در بیاره

❌لایک نکن❌فقط جواب ریپ مودبا رو میدم 🔴 🔴 جلوی میز کارتون یا میز تحریرتون یا توی نوت گوشیتون اینو بنویسید:"یه قانونی هست ک میگه:تو الان تو گذشته‌ی آیندتی پس‌جایی واسه پشیمونی نزار‌. ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ...ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…

1402/04/03

|

00:04

عضویت: 1401/03/14

تعداد پست: 2148

اره خیلی حساس شدیم ،باوجود اینکه اونجا اکثرا هم دین و مذهب خودمون هستن ولی......

درکت میکنم عزیزم .داداشت چندسالشه؟

❌لایک نکن❌فقط جواب ریپ مودبا رو میدم 🔴 🔴 جلوی میز کارتون یا میز تحریرتون یا توی نوت گوشیتون اینو بنویسید:"یه قانونی هست ک میگه:تو الان تو گذشته‌ی آیندتی پس‌جایی واسه پشیمونی نزار‌. ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ...ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…

1402/04/03

|

00:05

مدیر استارتر

عضویت: 1398/10/03

تعداد پست: 1150

اینجوری بخدا فقط کار اون سخت میکنین فقط اضاف خدمت میخوره و میشه سرباز فراری حداقل بزارین پاش به زاهد ...

ماهم همینو گفتیم شوهرم گف انقدرام بد نیست باشه بره حداقل ببینه چجوری جایی هست شاید همه اینا یک کلاغ چهل کلاغ باشه شایعه درست میکنن بخصوص اینترنشنال

1402/04/03

|

00:06

مدیر استارتر

عضویت: 1398/10/03

تعداد پست: 1150

درکت میکنم عزیزم .داداشت چندسالشه؟

۱۸😞😞

1402/04/03

|

00:07

عضویت: 1401/03/14

تعداد پست: 2148

ماهم همینو گفتیم شوهرم گف انقدرام بد نیست باشه بره حداقل ببینه چجوری جایی هست شاید همه اینا یک کلاغ ...

الان رسیده زاهدان؟؟

❌لایک نکن❌فقط جواب ریپ مودبا رو میدم 🔴 🔴 جلوی میز کارتون یا میز تحریرتون یا توی نوت گوشیتون اینو بنویسید:"یه قانونی هست ک میگه:تو الان تو گذشته‌ی آیندتی پس‌جایی واسه پشیمونی نزار‌. ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ...ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…

1402/04/03

|

00:07

عضویت: 1401/03/14

تعداد پست: 2148

۱۸😞😞

اووو کوچیکه پس 🥲

❌لایک نکن❌فقط جواب ریپ مودبا رو میدم 🔴 🔴 جلوی میز کارتون یا میز تحریرتون یا توی نوت گوشیتون اینو بنویسید:"یه قانونی هست ک میگه:تو الان تو گذشته‌ی آیندتی پس‌جایی واسه پشیمونی نزار‌. ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ...ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…

1402/04/03

|

00:07

مدیر استارتر

عضویت: 1398/10/03

تعداد پست: 1150

الان رسیده زاهدان؟؟

ان شاءالله ساعتای ۳صبح میرسه

1402/04/03

|

00:07

مدیر استارتر

عضویت: 1398/10/03

تعداد پست: 1150

اووو کوچیکه پس 🥲

اره براهمون بیشتر دلمون میسوزه ، داداش نیست که گله گل خدابرامون نگهش داره

1402/04/03

|

00:08

عضویت: 1401/03/14

تعداد پست: 2148

اره براهمون بیشتر دلمون میسوزه ، داداش نیست که گله گل خدابرامون نگهش داره

ان شاء الله عزیزم 🌸✨🌸

❌لایک نکن❌فقط جواب ریپ مودبا رو میدم 🔴 🔴 جلوی میز کارتون یا میز تحریرتون یا توی نوت گوشیتون اینو بنویسید:"یه قانونی هست ک میگه:تو الان تو گذشته‌ی آیندتی پس‌جایی واسه پشیمونی نزار‌. ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ...ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…

1402/04/03

|

00:30

1 نفر لایک کرده اند ...

mmmrym

عضویت: 1402/06/22

تعداد پست: 5

اره براهمون بیشتر دلمون میسوزه ، داداش نیست که گله گل خدابرامون نگهش داره

عزیزم میشه بگی الان که چند ماه میگذره چطوری بود سربازیش توی زاهدان!! من داداشم تازه امروز فهمیدیم زاهدان افتاده مشهدیم خودمون قلبم داره آتیش میگیره

1402/06/22

|

15:49

هلو_شیرین_آبدار

عضویت: 1398/12/28

تعداد پست: 26546

زاهدان خوبه.اگه سراوان بود لب مرز باید استرس میداشتین.طالبان و اینا

میم های نی نی سایتی اینجا میزارم😁 😎حافظ کل سوره( قل هو الله احد)..😎ساعت ۱۲ شب به بعد توی سایت پادزهر لازم میشین بس که سمه😌من وقتی میام نی نی سایت خودم میریزم پشما م میمونن آخه یکی نیست بگه ماذا فاذا لاذا چاذا بلاذا

1402/06/22

|

15:50