استرس گرفتم من تنبلی نداشتم ولی میگم نکنه بعد سقط پیدا کنم؟
ن عزیزم پیدا نمیکنی من از قبل هم داشتم
بخدا همین استرس های الکی شده دور از جون بلای جونمون
خدای مهربونم ، نعمت و رحمتت خیلی بیشتر از نگرانی ماست… من همه ی امیدم خداست🤲🌱 خدایانعمت فرزند به همه ی چشم انتظارا ببخش.. خدایا تا آخرش سلامت و صالح برای همه ی ما چشم انتظارا نگهش دار… خدایا دوستتدارم .. شکرت همه ی امید ما ، خدای قشنگم❤️
۱۶اردیبهشت انتقال داشتم و علایم خیلی نداشتم ولی خب همون یذره هم که داشتم رفته
خدا بزرگه
خدای مهربونم ، نعمت و رحمتت خیلی بیشتر از نگرانی ماست… من همه ی امیدم خداست🤲🌱 خدایانعمت فرزند به همه ی چشم انتظارا ببخش.. خدایا تا آخرش سلامت و صالح برای همه ی ما چشم انتظارا نگهش دار… خدایا دوستتدارم .. شکرت همه ی امید ما ، خدای قشنگم❤️
سقط فراموش شده یعنی قلب تشکیل شده ضربان داشته ولی ضربان متوقف شده.
دیگه هر چقدر صبر کنی قلب مرده که دوباره نمیزنه.
ولی اگه بارداری قلب تشکیل نسده باشه امید هست تا هفته ۱۰ و ۱۱ هم گاهی صبر میکنن به شرط ابنکه رشد توی سونوگرافی درست پیش بره
کریستین بوبن نویسنده مورد علاقه من تو کتاب دیوانه وار میگه هنر اصلی هنر فاصله هاست. زیاد نزدیک به هم می سوزیم. زیاد دور از هم یخ می زنیم. باید جای درست را پیدا کنیم و همان جا بمانیم.برای من عجیبه ما معتقدیم به دوری و دوستی ولی اصرار به ازدواج داریم. بله فرار از تنهایی نیاز به حس امنیت و یک رابطه جنسی مستمر و سالم و در نهایت فرزند آوری هست ولی باید به این جنبه هم فکر کرد که چقدر دوست داشتن واقعی را با عادت کردن به ف*اک دادیم؟ حسابش را کردیم که چقدر استعداد خصوصا زنان به تبع ازدواج از بین رفته؟ حسابش رو کردیم که چقدر آدم مهاجرت تحصیل تو بهترین دانشگاه ها شغل در یک شرکت بین المللی و یا دنبال کردن هنر و کار مورد علاقه رو گذاشتن پای این حضور همیشگی کنار هم ؟ پس اگه زندگی شما از عشق ناب به عادت رسیده اگه ازدواج شما چیزی شبیه به توقف پروژه توسعه فردی بوده اگر برای رشد یک نفر باید جای پایش روی شانهء له شده دیگری باشد اگر فارغ از فشار خانواده و دید جامعه و قانون آدم ثروتمند و قدرتمندی بودید انتخاب شما در این لحظه دیگه همسر شما نیست باید بگم چیزی شبیه به مرگ تدریجی رو تجربه می کنید. برای دوباره عاشق شدن و عاشق موندن تلاش کنید به طول زندگی فکر نکنید مهم نیست چند روز و چند سال کنار هم هستید به عرضش فکر کنید به اینکه از لحظه لحظه ی زندگی کنار هم لذت بردید یا نه برای من خیلی عجیبه آدم ها از خیانت می ترسند اما از عادت نمی ترسند آدم مگر چند بار زندگی می کنه که بیست سی چهل سال رو با کسی بگذرونه که لاجرم باید با اون باشه دوستش نداشته باشه و مثل یک کارمند مثل یک همخانه باهاش ادامه بده.
هر دو بارداریم با ivf بوده و به سختی و متاسفانه موفق هم نبوده
آخ عزیزم☹️☹️الهی خدا بهت یه بچه سالم بده
کریستین بوبن نویسنده مورد علاقه من تو کتاب دیوانه وار میگه هنر اصلی هنر فاصله هاست. زیاد نزدیک به هم می سوزیم. زیاد دور از هم یخ می زنیم. باید جای درست را پیدا کنیم و همان جا بمانیم.برای من عجیبه ما معتقدیم به دوری و دوستی ولی اصرار به ازدواج داریم. بله فرار از تنهایی نیاز به حس امنیت و یک رابطه جنسی مستمر و سالم و در نهایت فرزند آوری هست ولی باید به این جنبه هم فکر کرد که چقدر دوست داشتن واقعی را با عادت کردن به ف*اک دادیم؟ حسابش را کردیم که چقدر استعداد خصوصا زنان به تبع ازدواج از بین رفته؟ حسابش رو کردیم که چقدر آدم مهاجرت تحصیل تو بهترین دانشگاه ها شغل در یک شرکت بین المللی و یا دنبال کردن هنر و کار مورد علاقه رو گذاشتن پای این حضور همیشگی کنار هم ؟ پس اگه زندگی شما از عشق ناب به عادت رسیده اگه ازدواج شما چیزی شبیه به توقف پروژه توسعه فردی بوده اگر برای رشد یک نفر باید جای پایش روی شانهء له شده دیگری باشد اگر فارغ از فشار خانواده و دید جامعه و قانون آدم ثروتمند و قدرتمندی بودید انتخاب شما در این لحظه دیگه همسر شما نیست باید بگم چیزی شبیه به مرگ تدریجی رو تجربه می کنید. برای دوباره عاشق شدن و عاشق موندن تلاش کنید به طول زندگی فکر نکنید مهم نیست چند روز و چند سال کنار هم هستید به عرضش فکر کنید به اینکه از لحظه لحظه ی زندگی کنار هم لذت بردید یا نه برای من خیلی عجیبه آدم ها از خیانت می ترسند اما از عادت نمی ترسند آدم مگر چند بار زندگی می کنه که بیست سی چهل سال رو با کسی بگذرونه که لاجرم باید با اون باشه دوستش نداشته باشه و مثل یک کارمند مثل یک همخانه باهاش ادامه بده.
خدای مهربونم ، نعمت و رحمتت خیلی بیشتر از نگرانی ماست… من همه ی امیدم خداست🤲🌱 خدایانعمت فرزند به همه ی چشم انتظارا ببخش.. خدایا تا آخرش سلامت و صالح برای همه ی ما چشم انتظارا نگهش دار… خدایا دوستتدارم .. شکرت همه ی امید ما ، خدای قشنگم❤️
.................................................................................................................................................................... بعد 4 سال و مراجعه به 15 تا متخصص در 4 استان و مصرف 13دوره داروی شیمیایی نهایتا 26 اردیبهشت1403 آی وی اف کردم و دوتا جنین انتقال دادم، 3/5 بی بی چک مثبت شد میلرزیدم و گریه میکردم اصلا باورم نمیشد،3/9 آزمایش بتا 500 شد بازم باورم نمیشد،تبدیل به یه آدم دیگه شدم براش با عشق عروسک میبافتم، چندتا کتاب تربیت فرزند خوندم، لالایی حفظ میکردم براش میخوندم، چقدر قرآن و دعا خوندم براش ولی بازم باورم نمیشد،3/26 رفتم سونو که صدای قلبشو بشنوم ولی هیچوقت نشنیدم، دکتر گفت رشدش متوقف شده قرص بخور سقط کن..نکردم.. آخه چجوری دلم بیاد... تو 11 هفتگی خودش رفت.. بچمو لای یه تیکه پارچه سفید گذاشتم و خاک ریختم روی همه امید و آرزویی که داشتم، دستای عروسکشو نبافتم، کتاب نخوندم، حالا شبا منم و لالایی هایی که حفظ کردم... نه اومدنش رو باور کردم نه رفتنش 💔
منم مشکل بارداری ناخاسته داشتم همسرم از طریق یکی ازدوستانشون از شرکت دارویی سایتوتک برام تهیه کرد.قیمتش نسبت به جاهای دیگه مناسب بود و جوابدهیشم طی چندساعت راحت اوکی شد.شمارشون09386379819بود.
سلام دوست عزیز منم ای وی اف کردم سونو زده سقط فراموش شده شما چجوری سقط کردید من مرکز رویان میرم هیچ ...
سلام عزیزم متاسفم واقعا 😔💔 دکتر به من گفت باید بری بیمارستان چون الان سختگیری میکنن داروی سقط نمیدن که ببری داخل خونه استفاده کنی، ولی من چون خونریزی نداشتم دلم نمیومد دارو بخورم ،کمتر از یک هفته بعدش افتادم به خونریزی و رفتم بیمارستان بستری شدم هر سه ساعت قرص میدادن ولی فقط خونریزی و درد داشتم و دفع نشد تا فرداش که کورتاژ شدم، منم ترشحات زرد داشتم که گاهی یکم به سبز هم میزد که اواخر بیشتر شده بود که از ترس، لباس زیر نمیپوشیدم دامن میپوشیدم تا هوا برسه و نمیذاشتم مرطوب بمونه خودش خوب شد
.................................................................................................................................................................... بعد 4 سال و مراجعه به 15 تا متخصص در 4 استان و مصرف 13دوره داروی شیمیایی نهایتا 26 اردیبهشت1403 آی وی اف کردم و دوتا جنین انتقال دادم، 3/5 بی بی چک مثبت شد میلرزیدم و گریه میکردم اصلا باورم نمیشد،3/9 آزمایش بتا 500 شد بازم باورم نمیشد،تبدیل به یه آدم دیگه شدم براش با عشق عروسک میبافتم، چندتا کتاب تربیت فرزند خوندم، لالایی حفظ میکردم براش میخوندم، چقدر قرآن و دعا خوندم براش ولی بازم باورم نمیشد،3/26 رفتم سونو که صدای قلبشو بشنوم ولی هیچوقت نشنیدم، دکتر گفت رشدش متوقف شده قرص بخور سقط کن..نکردم.. آخه چجوری دلم بیاد... تو 11 هفتگی خودش رفت.. بچمو لای یه تیکه پارچه سفید گذاشتم و خاک ریختم روی همه امید و آرزویی که داشتم، دستای عروسکشو نبافتم، کتاب نخوندم، حالا شبا منم و لالایی هایی که حفظ کردم... نه اومدنش رو باور کردم نه رفتنش 💔
سلام دوست عزیز منم ای وی اف کردم سونو زده سقط فراموش شده شما چجوری سقط کردید من مرکز رویان میرم هیچ ...
البته بعد کورتاژ دکتر اموکسی سیلین و مترونیدازول داد ،بعد هم که لکه بینی داشتم به جای آموکسی گفت مفنامیک اسید بخورم
.................................................................................................................................................................... بعد 4 سال و مراجعه به 15 تا متخصص در 4 استان و مصرف 13دوره داروی شیمیایی نهایتا 26 اردیبهشت1403 آی وی اف کردم و دوتا جنین انتقال دادم، 3/5 بی بی چک مثبت شد میلرزیدم و گریه میکردم اصلا باورم نمیشد،3/9 آزمایش بتا 500 شد بازم باورم نمیشد،تبدیل به یه آدم دیگه شدم براش با عشق عروسک میبافتم، چندتا کتاب تربیت فرزند خوندم، لالایی حفظ میکردم براش میخوندم، چقدر قرآن و دعا خوندم براش ولی بازم باورم نمیشد،3/26 رفتم سونو که صدای قلبشو بشنوم ولی هیچوقت نشنیدم، دکتر گفت رشدش متوقف شده قرص بخور سقط کن..نکردم.. آخه چجوری دلم بیاد... تو 11 هفتگی خودش رفت.. بچمو لای یه تیکه پارچه سفید گذاشتم و خاک ریختم روی همه امید و آرزویی که داشتم، دستای عروسکشو نبافتم، کتاب نخوندم، حالا شبا منم و لالایی هایی که حفظ کردم... نه اومدنش رو باور کردم نه رفتنش 💔
سلام انشالله که دفعه بعد خدا نگهدار فرزندت باشه و صحیح و سلامت بغلش کنی
سلام عزیزم خیلی ممنونم
همچنین ❤️
.................................................................................................................................................................... بعد 4 سال و مراجعه به 15 تا متخصص در 4 استان و مصرف 13دوره داروی شیمیایی نهایتا 26 اردیبهشت1403 آی وی اف کردم و دوتا جنین انتقال دادم، 3/5 بی بی چک مثبت شد میلرزیدم و گریه میکردم اصلا باورم نمیشد،3/9 آزمایش بتا 500 شد بازم باورم نمیشد،تبدیل به یه آدم دیگه شدم براش با عشق عروسک میبافتم، چندتا کتاب تربیت فرزند خوندم، لالایی حفظ میکردم براش میخوندم، چقدر قرآن و دعا خوندم براش ولی بازم باورم نمیشد،3/26 رفتم سونو که صدای قلبشو بشنوم ولی هیچوقت نشنیدم، دکتر گفت رشدش متوقف شده قرص بخور سقط کن..نکردم.. آخه چجوری دلم بیاد... تو 11 هفتگی خودش رفت.. بچمو لای یه تیکه پارچه سفید گذاشتم و خاک ریختم روی همه امید و آرزویی که داشتم، دستای عروسکشو نبافتم، کتاب نخوندم، حالا شبا منم و لالایی هایی که حفظ کردم... نه اومدنش رو باور کردم نه رفتنش 💔