من از سن 15 سالگیم افسردگیم شروع شد و 16 سالگی به شدت وخیم شد
پدرم خیلی کنترل گر هستش مثلا توی روسری و اینا گیر نمیده
ولی جایی میرم لحظه به لحظه باید زنگ بزنم بهش خبر بدم
جایی میرفتم مثلا خونه ی خاله انقد زنگ میزدن که کوفتم میشد
مادرم یه مدت بدتر از بابام شده بود
سر هیچ و پوچ غر میزد و من هر کاری میکردم ترس بعدش رو داشتم که مادرم قراره چی بگه
مادرم به شدت اعتماد به نفسمو کور کرده بود هرکسی ازم تعریف میکرد مادرم رفتارش بدتر میشد و اصلا هیچ تعریفی ازم نمیکرد که هیچ اعتماد به نفسمم کور میکرد
رفتارای خوبمو که بقیه تعریف میکردن مادرم توجیح میکرد که نه اونجور نیست
و منی که تو 16 سالگی زنداداشم وارد خانوادمون شد و مادرم میگفت اون از همه خوشگلتره اون از تو خوشگلتره
و حتی میگفت تو به اون حسادت میکنی
اما اون هر توهینی بهم میکرد هیچی نمیگفت
از شانسم زنداداشمم روانشناس بود و متوجه این حالم میشد و بیشتر اعتماد به نفسمو ازم میگرفت
و منی که الان 19 سالمه و عین یه ادم بی حسم نمیدونم درست شدم یا نه
ولی بعضی فکرا اذیتم میده هنوز