هنوز وقتی بهت فکر میکنم صدای تپش های قلبم رو میشنوم که چجوری دوست داره از قفس سینه ام بیرون بزنه !
هنوز وقتی چشمامو میبندم عطر نفسات میپیچه توی تمام وجودم…
هنوز با فکر کردن به تو عاشق ترین زن روی زمین میشم بی اینکه یادم بیاد آخرین بار وقتی دیدمت چشماتو برای همیشه بسته بودی!
بیست سال از اون روز نفرین شده میگذره و من هنوز دستام تو دستای توعه و بعد از تو هرگز قلبم اونجوری که برای تو میتپید برای کسی به تپش نیفتاد،
من بعد از تو مردم و روحم رو با دستای خودم به خاک سپردم
امید که روزی دوباره ببینمت و خاک چنان محکم در آغوشم بکشه که به آغوش تو پیوند بخورم…