تو عنوان نخواستم بگم منظورم مامانمه ، من یه پولی اومده دستم حدود ۱۰۰ میلیون بعد من اصلا حریص برای پول نیستم بعد یه کلام به مامانم گفتم طلا میاد پایین یا نه ؟ منو شست گذاشت کنار گفت چقدر فکره پول هستی چقدر پولکی هستی من جوابش ندادم یکساعت گذشت خودش گفت من زورم میاد پول بدم برای فلان چیز ( همبر) منم گفتم میبینی اتفاقا تو خیلی پول برات مهمه خسیس هستی نمیزاری راحت زندگی کنی من اینجوری نیستم دوباره منو شست گذاشت کنار که تو پولکی نیستی هه تو و ….
بعد رفتم به ابجیم میگم مگه من تاحالا برای پول حریص بازی دراوردن یادش نمیاد بعد میگه بزار فکر کنم همینجوری داشت فکر میکرد اومدم بیرون از اتاقش گفتم همتون یه مشکلی دارین ! فکر میکنم نکنه حسودیش میشه مامانم ، اخه خالمم وقتی بچه هاش با نامزدشون اوایل میرفتن بیرون از حسادت گریه میکرد میگم نکنه اینم حسودیش میشه حالا چون یه مقداری پول دستمه
یچیز دیگه هم هست من یه خواستگار داشتم از قبل وضع مالی خوبی نداره، سرمایه نداره حتی خرج عقد و عروسی و… به سختی جور کنه بعد مامانم با این موافقه بعد همین حین یکی از اقوام دورمون که وضع مالی بسیار خوبی داشت از طریق واسطه اومد خواستگاری و مامانم راهمو زد پشت سرم ، بابام قرار بود با پسره صحبت کنم مامانم به واسط گفته بود نه جوابمون منفیه راضی نیستیم و ول شد