هفته پیش رفتم روانشناس ولی از حال خودم خستم از بیخواب و موج افکار بیهوده ک همش تکرا میشه تو سرم دکتر گفت وسواس فکری داری.ولی بریدم
تهش شب گفتم من میخام بخابم چون پرش دستو پام دارم گفت باید بدنم تکون نخوره اهه تموم بشه من باید کنتزل داشته باشم رو بدنم یا بدنم رو من ولی در کمال تعجب راحت خابیدم
کتاب کنترل ذهن
نویسنده خوزه سیلوا
کناب رهایی از زندان ذهن رو بخونین یاد میده افکارتون رو کنترل کنین
اره درست میگی تهش کم میارم باز میرم سمت خدا میفهمم ته ته همه راها فقط ب خدا ختم میشه مثلا دارو قرصم ی دوره تاثیر میزاره
ولی واقعا باید بکنم از دنیا خیلی دورم از خدا کلا فراموش کردم یادم نیست تخرین بار کی نماز خوندم دلم واسه اون حال تنگ شده ی وقتای بعد نماز انقد اروم بودم سبک انگار میخاستم پرواز کنم
ببین من رفتم ام ار ای دادم از دنیا بریدم میترسم جوابش بد باشه از خدا سالهاست فاصله گرفتم جدید باز زیارت عاشورا میخوندم یادم اومد چه لحظه های تو زندگیم با زیارت عاشورا از سختی گذشتم یا دعای عهد ال یاسین وااای ولی باورت نمیشه انگار همه چی تازه ب گوشم اشنا میمومد یادم اومد من اصلا همچین ادمی نبود چقد ارامش داشتم بیخیال همه حسرت حال منو میخوردن الان انگار ارامشمو گم کردم با هیچی اروم نمیشم ت
یک ماه هرروز شیر بادام بخور( بادام خیس کن هفت تا دونه شو با یه لیوان آب بریز مخلوط کن میکس شه با یه کم عسل شیرین کن بخور) شنیدم افسردگی رو حتی درمان میکنه امتحان کن
برای خواب هم قبل از خواب دمنوش اسطوخودوس بخور آرام بخش و خواب اوره
برای استرس هم تکنیک های آرامش توی اینترنت هست
الان دلم میخاد بزنم زیر گریه همیشه تنهام دوستیم ندارم
اینجوری ادامه بدم فقط ی روانی ازم میمونه تسلیم شدم بذم ی مشت قرص اعصاب بخورم ی سالی بخور دور بشم یادم بره استرس چیه
