انگار همین دیشب بود... اون شبی که بین اون همه جمعیت خیره شده بودیم بهم جوری بهم نگاه میکردیم که همه متوجه عشقی که توچشامون فریاد میزد شده بودن
هرچه قدر مانع این عشق میشدم بی فایده بود جوری عشقت توقلبم نفوذ کرد که انگار چندسال نه بلکه ازبدو تولد خدا منو عاشق تو افریده
اون شب حتی فکرشم نمیکردم یه روز انقدر بخاطرت سختی بکشم انقد عذاب بکشم وبه ترین وغمگین ترین شکل ممکن عاشق شدنو تجربه کنم
شبی که تازه عشقمونو بهم ابراز کردیم تاخود صبح از ذوق بیدار بودم ولی الان چی الان از دلتنگیت بیدارم... 🥲
خلاصه که چقدر زمان زود میگذره