2777
2789
عنوان

شب تاسوعا عروسی گرفته بودن!😣

291 بازدید | 17 پست

از زبان خالم تعریف می‌کنم:

 پارسال رفته بودیم شهرستان، شب تاسوعا بود قرار بود بریم مسجد برای عزاداری همسایمونم که می‌دونست ما قراره بریم مسجد گفت یکم صبر کنید تا منم بیام، منو و مامانم و دخترم وایستادیم دم در همسایه اینا با هم صحبت می‌کردیم.

خونه‌ی مادرم اینا طوریه که آخرین خونه‌ی روستاست و پشتش یه دره‌هست که به قبرستون ختم میشه! اونجا ظلمات محضه یعنی یه ذره نور هم نداره.

غرق صحبت کردن بودیم که متوجه میشیم تو دره صدای ساز و دهل میاد، جالبیش اینجاست اون هر سه نفرمون هم شنیدیم این رو ولی وقتی همسایه اومد صدا قطع شد!


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

شاهین نجفی گرفت

حالا اون یه گو... خورده

بقیه هم باید همون گو... بخورن؟

اصن شاهین نجفی آدمه؟ 


از طرز حرف زدنم ناراحت نشو من مخاطبم شاهین عنتره😡😘😂

عشق‌خوب‌است‌اگریارخدایی‌باشد:)✨                                   👩‍❤️‍👨💍

حالا اون یه گو... خورده بقیه هم باید همون گو... بخورن؟ اصن شاهین نجفی آدمه؟  از طرز حرف ز ...

دقیقا...

میدونی چیه روستامون انقدر کوچیکه یعنی سرجمع ۵۰ نفر هم نمیشیم!

پشت خونمون اصلا خونه‌ای نیست که کسی بخواد عروسی بگیره

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792