17 سالم بود که عقد کردم الان دقیقا دو نیم ساله که عقدم بعد رز دونیم سال دارم میرم سر خونه زندگیم
ناراحتی من از اینه که مادرشوهرم که داماد داره نوه داره منم اولین عروسشم 7 تا بچه داره یه زن گُنده خودشو با یه دختر 17 ساله مقایسه کرد و خیلی کارای عجیب غریب کرد
خواهرشوهرام از اون بدتر
شوهر آدم باید پشتش باشه ازش حمایت کنه اگه نباشه هیچی دیگه...
فقط دوست دارم با هیچ کدومشون رفت و آماد نکنم
مادرشوهرم ب غیر از شوهرم 2تا پسر دیگه ام داره
هرکاری بشه فقط شوهر منو میگه بیا این کارو انجام بده فلان کارو کن خوب منم فردا پس فردا إن شاءالله برم سرخونه زندگیم دوست ندارم دم به دقیقه هرچی بشه زنگ بزنه ب شوهرم بیا اینجوری شده اونجوری شده
بخدا روزایی شده که شوهرم از رودهن ساعت 1 شب بلند شده اومده خونه چرا چون مادرش زنگ زده بیا خواهرات باهم دعوا کردن 😐😐😐