اول بگم فوش ندید فقط میخام از بازی چرخ روزگار بگم ...
آیسان دختری که از زنجان میان تهران زندگی کنن و مدل میشه.
از شانس خوبش عکاس دوست صمیمی رضاگلزار در میاد. گلزار توی ایسنتا عکسهای آیسانو میبینه و از دوستش پرس جو میکنه که این دختر کیه. و ازش میخاد قراری ترتیب بده تا همدیگرو ببین.( اینارو از شبکه خبر خوندم. )
گلزار شاید به مزاق خیلیا همچین مالی به نظر نیاد. اما ته واقعیت اینه که این اقا دو دهه سوپر استار سینمای ایران بوده و خوشتیپ و پولدار و مشهورِ. کیسی که آرزو و خیال خیلی از ما دختراس...
نمیدونم آیسان چطوری متوجه شد گلزار داره میره دیدنش... اصلا بهش خبر دادن یا نه یه روز رفت دفتر عکاسی و با دیدن گلزار سورپرایز شد...
یا که نه شب قبلش باهاش هماهنگ کردن و گفتن گلزار میخاد تورو ببینه.ِ..
اما میدونم حس و حال آیسان توی اون لحظات و توی اون روزها خیلی خیلی خوش بوده ... و حالش وقتی خوش تر شد که گلزار سر حرفش موند و عقدش کرد حالی که خیلیامون خریدارشیم...
دشمن به شاد نشد
و اما...
...
اما از بازی روزگار برا یه عده دیگه میخام بگم
اون دختر و دخترایی که مثل آیسان یا اومدن تهران یا ساکن تهران بودن ... به هوای مدل شدن و بازیگر شدن و رسیدن به خوشبختی به هر دری زدن...
اما شانس باهاشون یار نبود...
یا اون دخترایی که توی همون دفتر عکاسی مورد تجاوز قرار گرفتن و برای همیشه پرونده خوشبختیشون بسته شد...
یا اونایی که گرفتار بازیگر و سلبریتایی نامرد شدن و بعد بازیچه قرار گرفتن و دشمن شاد شدن و دنیای قشنگشون برای همیشه از هم پاشید...
یه لحظه فکر کنید اگه عکاس آیسان یه نامرد بود که همونجا نجابت آیسانو زیر سوال برده برد... یا که نه حس طمع و حسادتش گل میکرد و میگفت رضا این دخترِ بدرد تو نمیخوره بیخیال داداش چیزهایی هست که میدونم 😒 مثل خیلی وقتا که زیر آب یه دختر زده میشه.
یا اصلا عکاس دوست گلزار از آب در نمیومد..
شانس شاید نام دیگه ای از خدا باشه.
عجب بازی داره روزگار ...
یکی رو اینطور سربلند یکی رو اونطور سرشکسته...
الهی این چرخش روزگار به کامتون باشه و مثل آیسان و آیسانها غافلگیر بشین از خوشبختی که ناگهان درب خونتونو میزنه