خودم:یه روز صبح از خواب بیدار شدم طبق عادتم پسرمو ک یک سالشه چک کردم بعد یه نگاه به ساعت انداختم ک ۵و۱۰دقه بود و بعد به همسر عزیزم نگاه کردم که تو جاش خواب بود بعد خوابیدم یهو یادم افتاد ساعت ۵ همسرم باید بره سر کار گفتم اخ اخ خواب مونده پاشدم بیدارش کنم ک بره دیدم تو جاش نیست😱😧😥 بعدم ک اومد گف من امروز زودتر از همیشه رفتم سر کار نترسیدی که؟😥صد بار تعریف کردم اینو شد بار صدو یکم😂😂😂😂
خدانکنه عروسک :) میفهمم 😱 برگای موجوده ریخته😂 من بچه بودم داداشم خیلی کوچیک بود داشت ...
وووی اینو گفتی یادم افتاد از اون تاپیکی ک یکی از بچه ها زده بود میگف یه زنو شوهر تو جاده بچه سه سالشون دسشوییش میگیره میبرن صحرایی دسشویی کنه بعد گرگ جلو چشمشون بچشونو برنیداره میبره ایناهم هیچکار نمیتونن بکنن😑واس مادر شوهرم تعریف کردم گف ۲۵سال پیش یا بیشتر تو یکی از ده های اطراف نیشابورم یه زنه اومده بچشو عوض کنه پوشکشو گذاشتش بیرون ماشین یه دقه خم شدو تو ماشین چیزی برداره عقاب اومده بچشو برداشته برده میگف حتی پلیسم اومده ولی بچش رفت ک رفت بیچاره اگه زنده بود الان همسن من بود بچه ههه
نمیدونم چرا وارد این تاپیک شدم و خوندمش ولی خیلی میترسم
بین کسی که دوستتون داره وکسی که دوسش دارین، اونیکه دوستتون داره رو انتخاب کنین❤️توی خونه مادرشوهر اگه مجبور شدین کار کنین طوری کار کنین که کار نکردنتون و ترجیح بدن🤪به جاری زیاد محل ندین باهاشم درددل نکنین .در مورد مسائل خانوادگی بین خانواده شوهرحرفی نزنین 👊خودتون و خاکی نشون ندین چون ممکنه آسفالتتون کنن😂من خواهرتونم جاریتون یا خواهر شوهرتون نیستم پس هروقت پست گذاشتم تو تاپیکتون با لحن خواهرتون بخونین نه خواهرشوهرتون😃🤨