خدانکنه عروسک :)
میفهمم 😱 برگای موجوده ریخته😂
من بچه بودم داداشم خیلی کوچیک بود داشتیم از مسافرت برمیگشتیم خونه
بین راه داداشم گفت جیش داره و جاده بیابونی بود
مامانم پیاده ش کرد که ببره دستشویی کار داداشم که تموم شد داداشم بدو بدو اومد تو ماشین چون هوا سرد بود بشدت
مامانم آروم آروم داشته میومده یهو پاش میخوره به سنگ، خم میشه ببینه پاش چیشده چون درد بدی داشته
یهو یه صدا آروم از کنار گوشش میگه : چرا از من اینقدر میترسی
مامانم که اینو شنید یه جیغ بلند زد و تند اومد تو ماشین و از شدت ترس تا خود خونه لرزید و حرف نزد
بچه ها فیلم وینی پو رو کی دیده🥲🥲
دقیقا منم بودم همینکارو میکردم 😂😂من خودم یه بار رفتم پیش یه دعانویس خوب بعد ک شبش اومدم خونه هی حس میکردم یکی هم باهام اومده تووخونه من هرجا میرفتم اون حسی ک یکی باهامه باهام بود حتی تو حموم هم بود یعنی تو چن روز،من عذاااب میکشیدم فقط بخدا هی با خودم میگفتم توهم زدم چیزی،نیس ک دو روز،بعد ک حسش،میکردم جای پنگول روی پام دیدم ک کبود شده بود رعده شیش تا ناخون بود😭گفتم بازم توهمه ولی وقتی وسط،سینه هام قشنگ میبینی وقتی با تیغ خط میندازی پربود یعنی هشت تا بود وسط سینه هام رد تیغ داشتم دیونه میشدم با خودم ک دیگه گریه میکردم تو خونه میگفتم من دیگه نمیتونم زندگی کنم ک رفتم جای یه دعانویس دیگه و اون حس رفت خداروشکر😢من خودم براهمین میگم حسش،کردم خیلی بده
